ابزار مذهبی وبلاگ

کد لوگو حمایتی

خورشید هشتم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ

برای دریافت کد نوا کلیک کنید

منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
آمار وبلاگ

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 7715
تعداد کل یاد داشت ها : 10
آخرین بازدید : 103/10/2    ساعت : 6:54 ص
سوره قرآن
آیه قرآن زیارت عاشورا حدیث موضوعی پخش زنده حرم مهدویت امام زمان (عج)
اوقات شرعی آیه قرآن تصادفی جنگ دفاع مقدس ذکر روزهای هفته
استخاره آنلاین با قرآن کریم


ابن‏عباس گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی علیه‏السلام فراز آمد، تا چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت افتاد به رویش لبخندی زد و فرمود: مرحبا به آن که که خداوند او را پیش از هر چیز آفرید؛ خداوند پیش از هر چیز نوری آفرید و آن را دو نیم کرد، از نیمی مرا و از نیم دیگر علی را آفرید، پس همه چیز از نور من و نور علی پدید آمده است، ما تسبیح خدا کردیم و فرشتگان نیز تسبیح کردند، و ما تکبیر گفتیم و فرشتگان نیز تسبیح کردند، و ما تکبیر گفتیم و فرشتگان نیز تکبیر گفتند، و این تسبیح و تکبیر آنان به آموزش من و علی بود.
امام کاظم علیه‏السلام فرمود: خدای بزرگ نور محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه‏السلام را از اختراع و نور عظمت و جلال خویش آفرید. چون خواست محمد صلی الله علیه و آله و سلم را بیافریند آن نور را دو نیم کرد، از نیم اول محمد صلی الله علیه و آله و سلم را و از نیم دیگر علی علیه‏السلام را آفرید، و از آن نور هیچ کس دیگر را نیافرید.
در حدیثی آمده: فاطمه علیهماالسلام عرضه داشت: ای رسول خدا! ندیدم درباره علی چیزی بگویی، فرمود: علی جان من است، مگر دیده‏ای که کسی درباره خود چیزی بگوید؟!... .
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نمایندگان ثقیف فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست یا نماز می‏خوانید و زکات می‏پردازید یا آنکه مردی را به نزدتان گسیل می‏دارم که به منزله جان من است.
از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره برخی از یارانش پرسش کردند و حضرت پاسخ داد؛ کسی گفت: پس علی چه، فرمود: تو از مردم پرسیدی و از خودم که نپرسیدی (یعنی علی علیه‏السلام به منزله خود من است و هر شناختی که از من دارید علی نیز همان گونه است).
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگام مباهله با نصاری نجران فرمود: خداوندا! این علی، جان من است و او نزد من با جانم برابر است، خداوندا! این فاطمه برترین زن جهان است. خداوندا! اینها (حسن و حسین) دو فرزند و دو نوه من‏اند، من در جنگم با هر که با آنان در جنگ است، و در صلح و سازشم با هر که با آنان در صلح و سازش است.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: در جنگ احد هنگامی که همه از اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گریختند، حضرت رو به آنان کرده، می‏فرمود: من محمدم، من رسول خدایم، من کشته نشده‏ام و نمرده‏ام. فلانی و فلانی متوجه او شده، گفتند: اینک که گریخته‏ایم نیز ما را به فسوس و مسخره گرفته است! آن گاه تنها علی علیه‏السلام و ابودجاجه سماک بن خرشه رحمة الله با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پایدار ماندند، پیامبر او را فرا خواند و فرمود: ای ابودجاجه! تو هم باز گرد که بیعتم را از تو برداشتم؛ اما علی بماند زیرا او از من است و من از اویم.
ابودجاجه بازگشت و در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشست و در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود گفت: نه! هرگز! به خدا سوگند (نمی‏روم)؛ و سر به آسمان برداشت و گفت: نه، به خدا سوگند، من دست از بیعت خود نمی‏کشم، من با شما بیعت کرده‏ام، پس به سوی چه کسی بازگردم ای رسول خدا؟ به سوی همسری که می‏میرد، یا خانه‏ای که ویران می‏شود، و دارایی‏ای که پایان می‏پذیرد و اجلی که نزدیک شده است؟ در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حال او رقت آورد. ابودجاجه به کارزار ادامه داد تا زخمها او را از پای در آورد و در گوشه‏ای افتاد و علی علیه‏السلام در گوشه دیگر بود، چون او از پای در افتاد علی علیه‏السلام او را به دوش گرفت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد... .
علی علیه‏السلام فرمود: در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون پاره تن او بودم، مردم به من مانند ستاره‏ای در افق آسمان می‏نگریستند، سپس روزگار مرا فرود آورد تا آنکه فلانی و فلانی را با من برابر ساختند، سپس مرا با پنج نفر برابر کردند که برترین آنها عثمان بود!! گفتم: ای اندوه! اما روزگار به این هم بسنده نکرد و از قدر من آنقدر کاست که مرا با پسر هند (معاویه) برابر ساخت! 





      

میان من و عشق

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

 

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

 

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

 

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

 

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

 

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

 

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

 

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

 

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

 

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

 

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

 

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

 

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

 

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

 

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

 

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

 

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

 

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

 

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید





      
<      1   2      





دریافت کد ابزار آنلاین
بلاگ گروه مترجمین ایران زمین